معرفی اٌتیسم
معرفی اٌتیسم نام یک کتاب است که پروفسور یوتا فریث آن را نوشته و دکتر حمیدرضا پوراعتماد آن را به فارسی برگردانده است.
در این مقاله میخواهم خلاصه این کتاب و مطالب جالبی که در آن ( معرفی اٌتیسم) خواندم را برایتان بیاورم.
خانم پروفسور یوتا فریث استاد بازنشستهی روانشناسی رشدی در انستیتو علوم اعصاب شناختی دانشگاه کالج لندن ( UCL ) است.
او یک چهرهی شناخته شده در بین محققان و پژوهشگران حوزهی روانشناسی مخصوصاً بحث اٌتیسم است و در تمام زندگی حرفهایش تلتش کرده تا به کیفیت زندگی افراد دارای اٌتیسم بیفزاید.
حالا ما با مطالعهی کتاب چنین فردی به چه چیزی قرار است دست پیدا کنیم؟
مطمئناً قرار نیست با خواندن این کتاب یا خلاصهاش تمام راز و رمزهای اختلال اٌتیسم برایمان روشن شود و در این زمینه تبدیل به علامهی دهر شویم! اما ما با مطالعهی جدیدترین منابعی که در زمینهی اٌتیسم نوشته شده میتوانیم اطلاعات خودمان را به روز کنیم و بیشتر و بهتر به افراد دارای اٌتیسم و خانوادههایشان کمک کنیم.
پس میرویم سراغ مطالعهی خلاصهی بخشهای مهم کتاب (( معرفی اٌتیسم))…
رمز و راز اٌتیسم
نکتهای که از همان ابتدای تحقیقاتم متوجه شدم این است که در اٌتیسم هیج چیز آنگونه نیست که در ابتدا به نظر میرسد، اگر یک کودک دارای اٌتیسم به تلاش شما برای آشنا شدن پاسخ نمیدهد، بدین معنا نیست که این کودک شما را پس میزند، علت پاسخ ندادن بسیار عمیقتر از این حرفهاست.
یا اینکه اگر یک کودک میتواند تصاویر و کلمات را به یاد بیاورد دال بر این نیست که او میتواند نامها و صورت های افراد را نیز یادآوری کند.
یکی از یافتههای شگفتانگیزی که مرا به شدت متأثر کرد، این بود که ابتلای به اٌتیسم در بسیاری از موارد میتواند دشوارتر از نابینایی یا ناشنوایی مادرزاد باشد.
به جز موارد نادر کودکان دارای اٌتیسم کاملاً میبینند و میشنوند، اما به خوبی کودکان نابینا و ناشنوا نمیتوانند نشانههای اجتماعی را دریافت کنن و به آنها پاسخ دهند.
حتی تصور نداشتن حس اجتماعی بسیار مشکل است. این به معنای آگاه نبودن دربارهی سایر انسانها، اعمال آنها، عکسالعملهای آنها و علامت هایی است که آنها برای شما و دیگران میفرستند.
ظاهراً کودکان دارای اٌتیسم درباره ی این موضوعات آگاهی ندارند، با این همه آن ها دارای برخی تپانمندی های ذهنی هستند که آنها را برای یادگیری علامتهای اجتماعی کمک میکند.
پیوستار اٌتیسم
اختلال اٌتیسم درجات مختلفی از خفیف تا شدید دارد. اٌتیسم دیگر یک مقولهی محدود نیست بلکه آنقدر توسعه یافته که طیف جامعی از شرایط را در بر میگیرد به نحوی که اصطلاح پیوستار اٌتیسم به صورت عام پذیرفته شده است.
با اینکه هر شخص از جهات مختلف منحصر به فرد است، افراد دارای اٌتیسم در بعضی گرایشها و خصوصیات شخصیتی به هم شبیهاند.
حال این سؤال مطرح میشود که وجه اشتراک انواع خفیف تا شدید اٌتیسم چیست؟
یکی از نقاط مشترک آنها، ناتوانی در ورود به روابط اجتماعی دو جانبه است. ویژگی مشترک دیگر، سرسختی و رفتارهای نامنعطف به همراه پیامدهای ناگوار آن است. از این رو ایدهی ( خاستگاههای مشترک رفتارهای متنوع و متغیر انسانی) هنوز رد نشده است.
در کتاب معرفی اٌتیسم شرح حال سه مورد از کودکان دارای اٌتیسم به عنوان مثال آورده شده و هدف از این مثالها این است که ما پیوستار اٌتیسم را بهتر بشناسیم و بدانیم که اٌتیسم یک طیف است.
در اینجا برای درک بهتر موضوع هر سه مثال را به صورت خلاصهوار عنوان میکنیم.
دیوید
در سه سالگی تشخیص اٌتیسم گرفت
در آن زمان او به سختی به دیگران نگاه میکرد و حرف نمیزد
به نظر میرسید در دنیای خودش گم شده است
ساعت های متمادی روی تختهی پرش بالا و پایین میپرید
در انجام پازلها بسیار توانمند بود
در ۱۰ سالگی چهرهای زیبا و فیزیکی مناسب داشت، ولی از نظر هیجانی بسیار رشد نایافته بود.
در یک مقطع زمانی او فقط ماست میخورد و از خوردن هر غذای دیگری پرهیز میکرد، در بیشتر اوقات مادر باید تسلیم خواسته های اجباری و تکراری او میشد وگرنه او قشقرق به پا میکرد.
دیوید در ۵ سالگی زبان باز کرد و اکنون به مدرسهی مخصوص کودکان دارای اٌتیسم میرود.
زندگی روزمرهاش کاملاً یکنواخت و بدون تعییر است، به سختی میتوان راجع به هوش دیوید سخن گفت، او بعضی چیزها را با سرعت و مهارت فوقالعادهای فرا میگیرد، مثلاً او به تنهایی یاد گرفت که بخواند و اکنون سلیس میخواند بی آنکه درکی از آنچه میخواند داشته باشد، او همچنین شیفتهی جمع کردن اعداد است، با این حال در یادگیری مهارت های دیگر بسیار کند بوده است، مثل غذا خوردن با خانواده یا لباس پوشیدن.
او به خواستهها و علایق دیگران اهمیتی نمیدهد و تمیتواند نظرات خود را با آنها هماهنگ کند، بدین صورت دیوید نسبت به دنیای اجتماعی بیتفاوت است و به زندگی در دنیای خویشتن ادامه میدهد.
گری
وقتی در مدرسهی ابتدایی بود یک معلم مجرب متوجه شد که او مشکلات غیر معمول در برقراری ارتباط با کودکان دیگر دارد و نمیتواند در یک گروه کار کند
بسیار خودرأی و کلهشق به نظر میرسید
از بازیهای کامپیوتری برای ساعتهای متوالی لذت میبرد
در مدارس متعددی صبت نام کرد، در هر مورد گفته میشد که او بسیار سرسخت و مشکلزاست
گری تفاوت میان مسخره شدن و نقد شدن را نمیفهمید
او اکنون در دههی دوم زندگیاش است و اغلب در خانه میماند، تا به حال تمایلی برای یافتن یک شغل نشان نداده است و بیشتر وقتش را به بازیهای کامپیوتری میگذراند.
یک بار او به دختر جذابی علاقه مند شد، هر جا که میرفت دنبالش میکرد و ساعتهای متوالی پشت در منزل او مینشست، اما هیچگاه با او حرف نزد!
اکنون گری به عضویت یک گروه مهارتهای اجتماعی برای افراد دارای نشانگان آسپرگر درآمده و در جلسات ماهانه بدون غیبت شرکت می کند.
ادوارد
در ۸ سالگی تشخیص نشانگان آسپرگر گرفت
ظاهراً باهوش بود، اما معلمش گفته بود نتوانسته به او درس بدهد بلکه او خودش به خودش آموخته!
البته فقط هر چه که خودش دوست را به خوبی میآموخت
از دنبال کردن برنامههای کلاس سر باز میزد
در ۵ سالگی به علت مطالعهی لغت نامهها به دایره واژگان عظیمی دست یافت
از بازی با سایر کودکان میهراسید
میتواند مصرانه راجع به علایقش صحبت کند.
از سن ۴ سالگی شروع به جمع کردن تخم پرندگان کرد و سیستم بسیار دقیق و ظریفی برای طبقهبندی آنها طراحی کرد.
اکنون ادوارد ۲۰ سال دارد و آمادهی شروع به تحصیل در رشتهی ریاضیات در یک دانشگاه معتبر است.
او به یک مدرسهی خصوصی رفت، جایی که به او اجازه میدادند علایقش را دنبال کند.
ادوارد آشکارا درس ادبیات را اتلاف وقت میدانست. او غیر از عضویت در کلوپ شطرنج هیچگاه عضو یک شبکهی دوستان نبوده است.
او همه ی ارتباطهای اجتماعی را به دلیل اینکه کسالت آورند رد می کند.
هنگاهی که با پرندهشناسان در سراسر دنیا ارتباط میگیرد بسیار روان و خوب صحبت می کند، اما در مواجهه با هم سن و سالانش دچار خجالت میشود و نمیتواند خوب صحبت کند.
ادوارد در یک جمع به راحتی شناخته میشود، نه به خاطر قد بلند و حرکات ناموزونش، بلکه به واسطهی نحوه ی رفتار و صدای زخمتش، با این حال او شروع به مطالعهی کتاب های مربوط به رفتار و زبان کرده است و اکنون امیدوار است که این مطالعات مهارت های اجتماعیاش را بهبود بخشد.
گوشهای از تاریخ
صد سال پیش کسی چیزی از اٌتیسم نشنیده بود، البته این اختلال وجود داشته و حتی شواهدی از وجود آن در قرنهای پیش وجود دارد.
دو نفری که این بیماری را نامگذاری کردند لئوکانر و هانس آسپرگر بودند آنها این کار را در اوایل سالهای ۱۹۴۰ یعنی در کشاکش جنگ جهانی دوم به صورت همزمان انجام دادند.
خصیصههای اٌتیسم که توسط کانر به تصویر کشیده شد اثر فوقالعادهای بر جا گذاشت. این کودکان زیبا و با استعداد، دارای اختلالات شدید و مشکلات آموزشی بودند.
در سال ۱۹۶۴ تحقیقاتی در مراکز روانشناختی و پزشکی انجام میشد که تواناییهای شناختی کودکان اوتیستیک را در حیطههای زبان، گفتار، ادراک و حافظه بررسی میکردند.
آنها نقاط ضعف و نقاط قوتی را شناسایی کردند که منجر به تعدیل دو ایدهی اساسی شد:
اول؛ اینکه کودکان دارای اٌتیسم روی هم رفته ناتوان ذهنی هستند.
دوم؛ اینکه آنها به صورت پنهانی بسیار باهوشند.
واقعیت این است که آنها ترکیبی از هر دو هستند و این الگوی به طاهر متناقض وجه مشخصهی اٌتیسم است.
شیوع اٌتیسم
ایا تعداد افراد دارای اٌتیسم از این هم بیشتر خواهدشد؟
واقعیت تلخی که روی سایت انجمن اٌتیسم آمریکا ذکر شده این است که از دههی ۱۹۹۰ تا سال ۲۰۰۸ تعداد مواردی که تشخیص اٌتیسم گرفتند ۱۷۲ درصد افزایش یافته است.
توجه داشته باشید که اٌتیسم تنها ۷۰ سال پیش شناسایی شد و فقط ۲۰ سال پیش همگان با آن آشنا شدند، به یقین کودکان و بزرگسالانی که امروزه تشخیص اٌتیسم میگیرند در گذشته چنین تشخیصی دریافت نمیکردند پس افزایش آگاهی از اٌتیسم موجب شناسایی موارد بیشتر شده است.
عامل دیگر افزایش تعداد موارد تشخیص اٌتیسم، گسترش ملاک های تشخیصی بودهاست به نحوی موارد خفیف اٌتیسم و کسانی که هوش زبیعی یا بالاتر داشتند را نیز در بر گرفت، این افراد در گذشته هیچگاه تشخیص اٌتیسم دریافت نمیکردند.
هنگامی که برای اولین بار شیوع اٌتیسم مورد سؤال قرار گرفت ملاکهای بسیار معدودی برای شناسایی موارد کلاسیک استفاده میشد.
افراد اٌتیسنیک قاقد کشانندهی بیولوژیکی برای اجتماعی شدن هستند
کشش به اجتماع موضوعی است که در افراد دارای اٌتیسم به صورت بیولوژیکی وجود ندارد. شواهدی مبنی بر وجود این کشاننده در کودکان سالم از بدو تولد وجود دارد.
کودکان بیشتر تمایل دارند به صورت ها نگاه کنند تا به اشیا. و در پی گوش کردن به حرق های آدمها هستند تا به صداهای دیگر.
در طول اولین سال زندگی، کودک پیوسته در حال تعامل با دیگران به ویژه با مادر است، این نوع تعاملها بسیار فرحبخش است.
یک مثال قابل مشاهده مشارکت در احساسات اعم از شادی و ناراحتی است. تحقیقات نشان دادهاند که نوزادان نسبت به تعامل رو در رو با مادرشان بسیار حساسند.
در یک تحقیق مادر و فرزندی مینوانستند از طریق مانیتور یکدیگر را ببینند و صدای هم را بشنوند، آن ها میتوانستند شادمانه با هم تعامل کنند و بیان و حرکات هماهنگ داشته باشند، اگر تصویر مادر برای یک لحظهی کوتاه روی مانیتور ثابت میماند، باعث درماندگی کودک میشد.
یک نوزاد سالم یک مخلوق کاملاً اجتماعی است.
توجه مشترک نشانگر یک کشانندهی بسیار قوی برای تعامل با اشخاص دیگر است.
باید یک پایگاه مغزی برای این کشانندهی اجتماعی زودهنگام وجود داشته باشد، این احتمالاق برای بقای کودکان کم سال لازم است.
شاید همین پایگاه مغزی در اٌتیسم ایراد دارد. تعدادی از محققان اٌتیسم برخی نواحی مغز را که به مغز اجتماعی معروف است هدف قرار دادهاند.
یک ایده ی خاص این است که پاسخهای هیجانی غریزی ما نسبت به دیگران توسط یک سیستم مغزی شکل میگیرد که بیشتر در آمیگدال قرار دارد، هرگونه نقص در این سیستم میتواند سبب مجموعهای از مشکلات ارتباطی و اجتماعی موجود در اٌتیسم شود. این مشکلات شامل بیتفاوتی نسبت به دیگران، مشکلات در نگاه کردن به سایرین و پیآمد ان فقدان توجه مشترک و نقص در شناسایی دیگران است.
سیستم آیینهای در مغز انسان
یک ضربالمثل مشهور میگوید: تقلید کار میمونه!
اما چه کسی می داند که این ضربالمثل مبین یک حقیقت احتناب ناپذیر است، محققان در گروه پارما فعالیت نورونها در منطقهی خاصی از مغز را ضبط میکردند که با کمال تعجب دریافتند اگر میمون ها شاهد انجام عملی، مثل برداشتن بادام زمینی توسط محقق باشند، یا چنانچه خود میمون بادام زمینی را بردارد، در سلول های مغز فعالیت یکسانی رخ میدهد، این سلولهای مغز شبیه به آیینه عمل میکنند.
این یک کشف بسیار بزرگ بود، چرا که مغز انسان و میمون بسیار به هم شبیهاند.
با اینکه هنوز امکان ضبط مستقیم فعالیت سلولهای مغزی در انسان، وجود ندارد میتوانیم فرض کنیم یک سیستم آیینهای در مغز انسان وجود دارد.
سیستم آیینهای یک ارتباط خودکار بین دیدن و عمل کردن برقرار میکند. این مکانیسمی است که ما را قادر میکند معنای عمل دیگران را درک کنیم، به عبارت دیگر
برای نورونهای آیینهای مهم نیست که این ما هستیم یا دیگرانند که عملی را انجام میدهند.
سیستم آیینهای محدود به اعمال نیست، بلکه عملکرد مشابهی در درک خواستهها یا حتی احساسات درونی دیگران دارد، البته این خواسته ها پ احساسات معمولاً با حرکاتی در صورت و بدن همراهند.
با در نظر گرفتن همهی اینها آیا میتوان گفت یک نارسایی در سیستم آیینهای مغز باعث کمبود همدلی میشود؟
همدلی معمولاق به منزلهی راهی برای نسخهبرداری ناخودآگاه از احساسات دیگران است، آیا نقص در این سیستم می تواند بسیاری از دشواریهای اجتماعی اٌتیسم را توجیه کند؟
هنوز شواهد کمی برای این موضوع وجود دارد و همین شواهد کم نیز با یکدیگر متناقضند.
انتظار میرود کودکان اوتیستیک درک پایینتری از اهداف و اعمال هدفمند دیگران داشته باشند و نیز ضعفهایی در تقلید از رفتار سایرین بروز دهند.
واقعیتی که در مورد کودکان دارای اٌتیسم وجود دارد این است که توانایی تقلید در کودکان اٌتیستیک مختل است.
آنها همچنین مشکلاتی در جلوگیری از تقلید دارند که در رفتارهایی همچون پژواک گفتاری که خصوصیت اٌتیسم کلاسیک است، هویداست.
کودکان اٌتیستیک سیگنال های مربوط به انجام تقلید یا جلوگیری از آن را در بافت های خاص ارتباطی، به درستی درک نمی کنند.
طنین هیجانی
ظاهراً افراد دارای اٌتیسم در مواجهه با حالتهای چهره و ژستهای سایرین، فعالیت کمی در سیستم آیینهایشان نشان میدهند.
این یافتهها باید در مطالعات دیگر نیز تأیید شود، همچنین این یافتهها به ما کمک میکند تا کمبود ارتباطهای عاطفی در اٌتیسم را توضیح بدهیم.
یکی از ابعاد اصلی ناتوانی اجتماعی در اٌتیسم، کمبود طنین هیجانی یا همنوایی با هیجانات دیگر است.
همهی ما گرمای احساسی را که در اثر هماهنگی با احساسات دیگران به دست میآید، تجربه کردهایم، در مقابل بیتفاوتی ظاهری نسبت به احساسات دیگران، بلاشک یکی از سختترین تجربیات زندگی با یک فرد اٌتیستیک است.
بدیهی است که شکل انتزاعی همدردی با همدردی با احساسات دیگران که توسط زبان بدن بیان میشود و از فردی به فرد دیگر سرایت مییابد، تفاوت وجود دارد. این سرایت ظاهراً توسط سیستم آیینهای مغز کنترل میشود.
خمیازه کشیدن یکی از حرکات صورت است که بسیار مسری است و به آسانی از فردی به فرد دیگر انتقال مییابد.
لازم به ذکر است که خمیازه کشیدن یک احساس نیست، فقط نوعی رفلکس است که نیاز به یادگیری هم ندارد.
محققان ژاپنی صورت های در حال خمیازه کشیدن را به کودکان اٌتیستیک نشان دادند و تمایل آنها را برای خمیازه کشیدن ضبط کردند.
نتایج نشان داد کودکان دارای اٌتیسم نسبت به کودکان دارای رشد عادی در برابر خمیازه کشیدن دیگران کمتر دچار خمیازه شدند.
علائق محدود و رفتارهای نامنعطف در اٌتیسم
برخی از افراد دارای اختلال اٌتیسم راجعبه علایقشان نسبت به جزئیات و توانایی هایشان در تمرکز بر روی جزئیات نوشتهاند.
علاقه ی متمرکز بر جزئیات میتواند از منظر دیگران یک علاقهی محدود شده باشد، علایق محدود شده یکی از ویژگیهای اصلی تشخیص اختلال پیوستار اٌتیسم و مخصوصاً نشانگان آسپرگر به حساب میآید.
چالرز نشانگان آسپرگر دارد، او در ایمیلی نوشت:
من علایق قوی و محدود و غیرعادی دارم. این ویژگی همیشگی و آشکار من بوده است، بین سنین ۱۱ تا ۱۸ سالگی علاقهی وافری به ریاضیات داشتم که بی شک بسیار قوی بود. از ۵/۴ تا ۱۳ سالگی من به یکی از قهرمانهای کتابهای داستنای کودکان خیلی علاقهمند شدم. از ۷ تا ۱۳ سالگی به ستارهشناسی علاقهی زیادی داشتم. در سالهای اخیر نیز علاقهی شدیدی به یادگیری زبانهای خارجی پیدا کردم.
چارلز به شدت با استعداد است او علایقی را توصیف میکند که اصلاً ارتباطب به هم ندارد، آنها شروع و پایان ناگهانی دارند، اما برای مدتی به طول میانجامند.
شیوع اٌتیسم
وافعیت این است که به دلایل نامشخص، شیوع اختلالات رشدی نظیر اٌتیسم، ناراساخوانی، اختلال کمبود توجه و اختلال سلوک در مذکرها بیش از مؤنثهاست.
در انتهای پیوستار جایی که تواناییها بیشتر است، نسبت مذکر به مؤنث بسیار بالاست، یعنی ۸ به ۱ است، در بقیهی نقاط پیوستار نسبت بین ۲ به ۱ و ۴ به ۱ متغیر است.
روی هم رفته تعداد بیشتر مبتلایان مذکر و تمایل آنها به نظامبندی، سرنخهایی دربارهی منشاء اٌتیسن به دست می دهد.
این چیزی بود که دکتر بارون کوهن را به سمت پژوهش دربارهی تستوسترون( هورمون مردانه ) و نقش محتمل آن در اٌتیسم سوق داد، البته در این خصوص هنوز نمیتوان اظهار نظر کرد.
اختلال در عملکردهای عالی مغز
اگر کنترل وجود نداشته باشد شاهد رفتارهای ناهنجار خواهید بود، شما گیر میافتید و به سختی میتوانید از آن خلاصی یابید.
به جای برنامهریزی و آیندهنگری تکانهای ( ناگهانی ) عمل میکنید و عوامل بیرونی رفتار شما را هدایت خواهند کرد. در مواجهه با مشکلات جدید تأمل نمیکنید تار اه حلی بیابید.
از سوی دیگر دچار کاستی بازداری میشوید و رقتارهای نشان میدهید که از نظر اجتماعی قابل قبول نیست.
پر واضح است که اگر سیستم اجرایی کار نکند، شما در کنترل کردن سایر سیستمهای مغزی هم مشکل خواهید داشت.
افراد اٌتیستیک در مدیریت فشارهای زندگی روزمره مشکلات مفرطی را تجربه می کنند.
ممکن است گمان کنید این مشکلات مخصوص افرادی است که عملکرد پایین دارند ( اٌتیسم متوسط تا شدید ) اما اینطور نیست، آنها اثرات مخرب و بازدارندهای بر زندگی افراد با عملکرد بالا ( اٌتیسم خفیف ) هم دارند.
درمانهای پزشکی
درمانهای پزشکی برای اٌتیسم وجود ندارد!
با این حال نشانههای ثانویهای نظیر صرع، اضطراب شدید یا افسردگی با داروها بهبود مییابند.
در مواجهه با اٌتیسم درست همانند رشد طبیعی، باید نسبت به همهی شرایط طبی هشیار بود.
برخی از مشکلات طبی نظیر التهاب معده یا واکنشهای آلرژیک در اٌتیسم بسیار شایعترند و البته قابل درمان.
اگر کودکی دچار التهاب معده باشد و نداند چگونه این مشکل را ابراز کند ممکن است طیفی از مشکلات رفتاری، مثل گاز گرفتن و جیغ زدن بروز دهد. اگر التهاب توسط داروهای مناسب درمان شود، کودک بسیار شادتر و آرامتر خواهد بود حتی اگر مشکلات اساسی در برقراری ارتباط همچنان مرتفع نشده باشند.
شیادان
تا مادامی که تقاضا برای شفای اٌتیسم هست، مدعیان شفای اٌتیسم هم خواهند بود.
ما قطعاً هیچ مدرکی دال بر اینکه اٌتیسم یک بیماری همچون سل است که به کمک داروسازی مدرن درمان میشود، در اختیار نداریم.
اختلالاٌتیسم عمدتاً مبنای ژنتیکی دارد و با طیف گستردهای از رفتارها ظاهر میشود. اوتیسم همیشه یک بیماری یا یک بار اضافه نیست که بخواهیم برای آن آرزوی شفا کنیم.
البته آرزوی بهبود یا پیشگیری در مواردی که ناتوانیها بارزند، نامعقول نیست، اما هنوز اطلاعات کافی راجع به نحوهی دستیابی به این اهداف را نداریم. باید هر کسی را که وعدهی یک راه درمانی میانبر با یک مکمل غذایی یا یک رژیم را میدهد شیاد دانست.
خوشبختانه وبسایتهایی وجود دارند که راجعبه درمانهای تأیید نشده و خطرناک هشدار میدهند.
ارزش دانستن دارد…
برای شمایی که یک والد، پرستار یا مربی هستید چیزی هست که ارزش دانستن دارد.
رشد یک نیروی قوی است.
فقط در جریان رشد و در گذر زمان است که پیشرفتهای قابل انتظار در رفتار، مهارتهای اجتماعی و زبان رخ میدهد.
در مورد یک کودک دارای اٌتیسم نیز همینگونه است، برای تحقق این پیشرفتها چیزی بیشتر از یک سطح معمول مراقبت و حمایت لازم نیست.
این بدان معناست که اثرات مداخلات خاص باید در قیاس با پیشرفتهای قابل انتظار سنجیده شوند.
آنچه که باید بیشتر بدانیم
معمای اٌتیسم هنوز نیاز به حل شدن دارد، بیش از هر چیز ما نیاز داریم دربارهی نحوهی عملکرد ذهن/ مغز بدانیم.
برای نمونه وقتی که ما همدردی را تجربه میکنیم، وقتی ارتباط چشمی برقرار میکنیم، وقتی صورتها را شناسایی میکنیم و به طور خلاصه، وقتی به روابط با فرد دیگری وارد میشویم در مغز چه اتفاقی میافتد؟
لازم است راجعبه مکانیزمهای ذهنی مغز که ما را قادر میسازد نسبت به خودمان و روابطمان با دیگران آگاه شویم بیشتر بدانیم.
حتی وسوسهانگیزتر اینکه لازم است رمز و راز استعداد خرده توانمندان را پیدا کنیم.
با این حال میتوانیم این نقاط تاریک را به منزلهی نقطهی روشن دنیای ناشناختهها در نظر بگیریم.
کاشفانی از هر دست به خصوص آنهایی که میتوانند تحقیقات روانشناختی و تکنیکهای علم اعصاب را ادغام کنند و آنها که میتوانند دست در دست زیستشناسان و متخصصین علم ژنتیک کار کنند، به پاسخهای پر ارزشی دست مییابند و نقشه را تکمیل خواهند کرد.
این پاسخها نه تنها ما را قادر میسازد افراد دارای اٌتیسم را بهتر بشناسیم، بلکه ما را نیز به خودشناسی نزدیکتر میکند.
سخن پایانی
شما خلاصهای از کتاب معرفی اٌتیسم پروفسور یوتا فریث را خواندید، البته که پیشنهاد میکنم حتماً خود کتاب را تهیه و مطالعه کنید، زیرا بخشهایی در کتاب وجود دارد که به دلیل جلوگیری از اطناب کلام و مغایرتهای فرهنگی در اینجا آورده نشده اما قطعاً خواندن آن ها میتواند به ما دید بدهد و ما را یک گام به شناخت اختلالات طیف اوتیسم نزدیکتر کند.