داستان شمارهی ۳
در چهاردهم مارس سال ۱۸۷۹ کودکی در یک خانوادهی یهودی به دنیا آمد، خانوادهای که ساکن شهر اولم ایالت پادشاهی ورتمبرگ آلمان بود.
پدرش نام او را آلبرت گذاشت. وقتی که آلبرت یک ساله بود خانوادهی او به مونیخ مهاجرت کردند.
آلبرت تا سه سالگی زبان باز نکرد و همین موضوع باعث شده بود برخیها از جمله خدمهی منزلشان او را کودکی کند ذهن بدانند. وقتی هم که زبان باز کرد جز در موارد خاص اقدام به حرف زدن با کسی نمیکرد.
او هرگز علاقهای به نواختن ویولن نداشت اما به اصرار مادرش نواختن ویولن را یاد گرفت. بعدها او گفته بود که با ویولن نوسات موتسارت احساس آرامش میکند.
آلبرت از طریق یکی از دوستان خانوادگیشان با متون علمی و فلسفی آشنا شد، او در شانزده سالگی کتاب خرد ناب از کانت را خواند، اگر فکر میکنید این کتاب، کتاب سادهای سات فقط سه صفحه از آن را بخوانید!
این نوجوان آلمانیالاصل نتوانست تحصیلات دبیرستان را به پایان برساند، زیرا برای پیوستن به خانوادهاش که به شهری در نزدیکی میلان ایتالیا مهاجرت کرده بودند دبیرستان را رها کرد.
آلبرت در آزمون ورودی انیستیتو تکنولوژی سوییس نیز نتوانست قبول شود، هر چند نمرهی او در علوم و ریاضی خیلی خوب بود ولی نمرهی ضعیف او در ادبیات مانع قبولی او شد.
پس از آن او به کانتونآرگادو در سوییس رفت و به مطالعهی تئوری الکترومغناطیس پرداخت و دیپلم گرفت.
سالها بعد پدر یکی از همکلاسیهایش به او کمک کرد تا او در سال ۱۹۰۲ در یک دفتر ثبت اختراع در سوییس استخدام شود.
آلبرت پس از انتشار نظریهی نسبیت عام و نسبیت خاص به شهرت و اعتبار رسید، او در سال ۱۹۲۱ به پاس خدماتی که به فیزیک نظری و کشف اثر فتوالکتریک، کرده بود جایزهی نوبل فیزیک را دریافت کرد.
آلبرت انیشتن یکی از بزرگترین فیزیکدانانی است که دنیا به خودش دیده است.
با نشانههای تشخیصی امروز او کسی است که مبتلا به اوتیسم بوده است.